پیر شدم...
- دوشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۰۵ ب.ظ

- ۹۳/۰۳/۱۹
می شود باران ببارد همین امشب !!!
قول می دهم که فقط بویش را حس کنم اصلا اگر
ببارد فقط از پشت پنجره نگاهش می کنم فقط...... می شود؟!
خدایا ! دلم به اندازه تمام قطره های باران تنگ است ....
آپم
نزدیک پایانه دلم هی شور می داد
ساک سفر بست ومرا رنجور می داد
از باجه چی پرسیدم و با حرفهایش
گویا نشان مقصدی از دور می داد
گاهی درون گاهی برون پایانه جستم
این عشق بود وبرسرم هی زور می داد
او لابه لای مردمی گم شدکه هر یک
چون خمره مشکل بویی از انگور می داد
چشمم،دلم ،گوشم،زبانم توی سالن
دنبال گوینده ندا از دور می داد
ماشین که اندک اندک از پایانه می رفت
اشکم نشان ازیک شب دیجور می داد
من دست وپایم راچنان گم کرده بودم
ماشین بعدی برسرم شیپورمی داد
من رازهایم ماند و او باغصه ها رفت
این زندگی درسی به ما اینجور می داد
شکست عامل اصلی موفقیت است . وگر نه پیروزی معنا نداشت
درد و رنج در گرد باد زندگی یک هشدار است که بخود آیم
و بدانیم که تنها نیستیم . شکر گزار باشیم و قدر نعمتهایی را
که پروردگارمان بما داده را بدانیم
+ سلامجانبازه چند درصد است؟
او که در حادثه ی عشقــــ......
قلب وغرور خود را از دست داده است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدا جون
بیخیال قوانین طبیعت
باور کن
این روز ها
افتادن آدم ها
تقصیر جاذبه ی زمین نیست...
خدایا وقتی ازم گرفتی
و بهم بخشیدی فهمیدم
معادله زندگی
نه غصه خوردن واسه نداشته هاست...
نه شاد بودن واسه داشته ها!
چشمانت از شادی یا غم پر اشک شود
هرگز زندگی نکرده ای و من این روزها زندگی می کنم .
هنوزم خواب میبینم به شبها همان مردی که بر اسبی سوار است
همان مردی که جمعه آید روزی ... و این پایان خوب انتظار است
میلادنورپیشاپیش مبارک باد