...دل شــکــســتــه...

دیگر آرزویـــی ندارم! اگرچه خودم نـــه ،ولی حداقـــل موهایــم سپیــد بختــــ شدند عاقبتـــ

...دل شــکــســتــه...

دیگر آرزویـــی ندارم! اگرچه خودم نـــه ،ولی حداقـــل موهایــم سپیــد بختــــ شدند عاقبتـــ

...دل شــکــســتــه...

باسلام خدمت دوستای گلم خلوتی مهیا کردم تا بتونم عاشقانه هام و دلنوشته هامو بزارم،خواهشا با نظرات زیباتون کمکم کنید،من همه رو دوس دارم و با همتون آماده تبادل لینک هستم و یک چیزی،که از متن ها و عکس هام دلشکسته نشین آخه دل خودم کافیــ...ــه

آخرین مطالب
  • ۹۴/۰۸/۱۷
    heh
  • ۹۴/۰۶/۰۴
    GOD
  • ۹۴/۰۴/۱۲
    M@N
  • ۹۴/۰۲/۱۳
    من
پیوندها

۱۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

نا محرم...

ﺁﻫﺎﯼ ﻏﺮﯾﺒﻪ ...
ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﯽ؛ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺁﯾﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﺤﺮﻣﺶ ﻣﯿﺸﻮﯼ !!!
ﻭ ﻣﻦ ...
ﻣﻨﻪ ﺁﺷﻨﺎ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺩﻧﯿﺎ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺣﺴﺮﺕ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻫﻨﻮﺯ
 ﻫﻢ

نا محرمم.

دلتنگی

از قوی بودن خسته ام....
دلم یک شانه می خواهد....
تکیه دهم به آن و بی خیال همه دنیا
دلتنگی هایم را ببارم....

مرگ تدریجی...

این روزها تلخ می گذرد.دستم می لرزد از توصیفش!

همین بس است که:

نفس کشیدنم در این مرگ تدریجی.مثل خودکشی است با تیغ کُند...

بغض...


باز هم این بغض لعنتی امانم را بریده....

 سیگاری گوشه لب گذاشته به آتش می کشم....

خودت را.... یادت را.... خاطرت را.... عشقت را....

 اما با زخمی که بردست هایم گذاشتی چه کنم؟ بی خیال.....!!!!! 

پکی سنگین به سیگارم می زنم بغضم را قورت می دهم....

می خندم...

می خندم...ساده می گیرم...ساده می گذرم

بلند می خندم و باهر سازی میرقصم...نه اینکه دل خوشم!

نه اینکه شادم و از هفت دولت آزاد!

مدتی طولانی شکستم.زمین خوردم.سختی کشیدم.گریه کردم وحالا...

برای <زنده ماندن>خودم را به <کوچه علی چپ>زده ام...!

روحم بزرگ نیست!دردم عمیق است...!

می خندم که جای زخم ها را نبیند...!

بگذار احساس کند شادم...نمیخواهم از غمم کسی ناراحت شود!

تنها بدون من...

دیدی که سخت نیست تنها بدون من!!!!دیدی که صبح میشود شبها بدون من!!این نبض زندگی بی وقفه میزند!!!!!

فرقی نمیکند...با من..بدون من.!

دیروز گرچه سخت...امروز هم گذشت...طوری نمیشود...

فردا بدونمن..!!

 

سیگار...

همین که فهمید غـــــــــــم دارم آتش گرفت

به خودت نگیر رفیق !

سیــگارم را گفتم

کابوس نبودنت...



خوابیده بودم کابوس دیدم

از خواب بیدار شدم تا به آغوشت پناه ببرم

افسوس که یادم رفته بود از نبودنت به خواب پناه بردم



اشک هایم...

برایت گردنبندی از گریه خریدم!
یادت باشد فراموش نکنی گریه هایم همه گردن توست...

امروز هم بدون تو گذشت...

دلم بهانه ات را میگیرد...
چقدر امروز حس میکنم نبودنت را...
صدایت در گوشم می پیچد و من می گویم:جانم؟...مرا صدا زدی؟!!

آدم...

آدم فهمیده ای بود!!!!

خوب میدانست کجاها خودش را به نفهمی بزند......

غم هایم....

می کوشم غم هایم را غرق کنم! بی شرف ها یاد گرفته اند شنا کنند...

به یاد تو

هیچگاه فکر نمی کردم فاصله بینمان آنقدر زیاد شود که تو بی خیال زندگی کنی و من با خیالت بیخیال زندگی شوم!!!!!



بدون تو...

باز من مانده ام و
نیمکتی پر هیاهو
در میان این همه بودن ها
چه غریبانه تنهایم!!بدون تو

!

بی آنکه نباشی...