بوسه...
- شنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۴۹ ب.ظ
- ۹۳/۰۳/۰۳
من خواب رفتهام، تو کنارم نشستهای
در خوابهای مسئله دارم نشستهای
راه گریز از تو برایم نمانده است
هر گوشهای که پا بگذارم نشستهای
من خود کشی نمیکنم، آخر میان زهر
یا روبروی چوبه دارم نشستهای
دار و ندار من همه از دست رفته است
جای تمام دار و ندارم نشستهای
هرچند میروم، تو کمی فکر کن به من
وقتی کنار سنگ مزارم نشستهای.
زیر چتری که جای یک نفرست تو بایست
من زیر باران در کنارت قانعم …
بگذار بمیرم
ای خوبتر از گل
ای پاکتر از قطره ی شبنم
ای دل به تو محتاج
من جز تو نخواهم ز دو عالم
دل در تب سنگین خمار است
ای دوست بهار است
جز چشم تو هر چشم خمار است
کیفیت چشمان تو چون جام شراب است
ای چشم تو سر چشمه ی خورشید
یک دم نگاهم کن
صیاد منم ای آنکه به دام تو اسیرم
بگذار که از پای بیافتم
مستانه بمیرم
ای هستیم ز تو ارزنده چه دارم؟
که به پای تو بریزم؟
در کوی وفایت چشمانم
گر ندهد جان
گر سر ندهم بر سر پیمان
ای وای به من گر که به محشر
پرسند چه کردی در راه محبت؟
آخر چه بگویم ؟از فرط خجالت؟
دیشب چه شبی بود
شب غم و ماتم
گویی که رسیده
مرگ من ز عالم
آشفته شبی بود
قلب من چه زشت بود
گویی که ندیدم
جایی که بهشت بود
قلب من سیه بود
چشم من چه تاریک
ابروان من کج
شانه ی تو خالی
شانه ات نفس بود
ای امید هستی
تو نفس نبودی
تو عشق من هستی
در دلم نوشتم
تا آخر این خط
عاشق تو هستم
عاشق تو هستم
.
شیشه ای می شکند ... یک نفر می پرسد...چرا شیشه شکست؟ مادری می گوید...شاید
این رفع بلاست یک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد، شیشه
ی پنجره را زود شکست.
کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرورشکست، عابری خنده کنان می آمد... تکه ای از
آن را بر می داشت... مرحمی بر دل تنگم می شد... اما امشب دیدم... هیچ کس هیچ
نگفت، قصه ام را نشنید... از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم
کمتر است؟؟؟
کسی حالم نمی پرسه
در این شبهای دلتنگی که غم با من هم آغوشه
به جز اندوه و تنهایی کسی با من نمی جوشه
کسی حالم نمی پرسه کسی دردم نمی دونه
نه هم درد و هم آوایی با من یک دل نمی خونه
از این سرگشتگی بیزارم و بیزار
ولی راه فراری نیست از این دیوار
برای این لب تشنه دریغا قطره آبی بود
برای خسته چشم من دریغا جای خوابی بود
در این سرداب ظلمت نور راهی بود
در این اندوه غربت سرپناهی بود
شب پر درد و من از غصّه ها دلسرد
کجا پیدا کنم دلسوخته ای هم درد
اسیر صد بیابان وَهم و اندوهم
مرا پا در دل و سنگین تر از کوهم
ببخش اگه تو قصه مون
دو رنگ و نامرد نبودم
ببخش که عاشقت بودم
خسته و دل سرد نبودم
ببخش که مثل تو نشد
خیانتو یاد بگیرم
اگر که گفتم به چشات
بزار واسه تو بمیرم
ببخش اگه تو گریه هام
دو رنگی و ریا نبود
اگر که دستام مثه تو
با کسی آشنا نبود
ببخش اگه تو عشقمون
کم نمی ذاشتم چیزی رو
ببخش که یادم نمی ره
اون روزای پاییزی رو
لیاقت دستای تو
بیشتر از این نبود عزیز
نه نمی خوام گریه کنی
برای من اشکی نریز
لیاقت چشمای تو
نگاه ِ پاک ِ من نبود
.___\??/__
.-o—-o-’- ‘
دربست مخلصتم
•للَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِ مُحَمَّدٍ
عید سعید مبعث، آغاز راه رستگارى و طلوع تابنده مهر هدایت و عدالت، بر شما و خانواده محترمتان مبارک بادسلام به بهترین دوست مهربان
هرگز در زندگی برای خودتان سقف پرواز درست نکنید .
بشر اشرف مخلوقات است . باور کنید . هیچ کاری غیر
ممکن نیست . اگر این سقف پرواز را برای خودتان درست
کنید ..یعنی قانع بودن در یک حد که خود معین کردید.
این یعنی در محدویت قرار دادن خودتان . یعنی ناتوانی .
پیروزی از آن کسانیست که برای موفقیت خودشان مرزی
نمیزارن .... به امید موفقیت همه شما عزیزانم( دوستدارتان
عنـا یت .)
“کنج گلویم قبرستانی است پرازاحساسهایی که زنده بگورشده اند،
به نام بغض….”
عشق گم شده من..
نبودن هایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمیکند،وآدمهائی که هرگز
تکرارنمی شوند….
وتو آنگونه ای…
فقط همین….
ﺑﻪ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﺩﻭﺭﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻦ ﺭﻓﯿﻖ
پشتم ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺎﻟﯿﻪ . . .
به خواب می روند مثل من
تمام ساعت های جهان ، میان بازوان تــــو …
به دلم نشستی ولی دو زانو !
معذب نباش
برو عقب قشنگ تکیه بده
پاهاتم دراز کن
این دل فقط جای توئه
امتداد فاصله از اعتبار عاطفه نمیکاهد
همیشه هستی … همین حوالی
ﻋﺠﺐ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻋﺠﯿﺒﯿﺴﺖ!
ﺭﻓﺘﻦ ﻭ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﻣﻦ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻧﻘﻄﻪ ﺑﻨﺪ ﺑﻮﺩ
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﯽ”ﺑﺮﻭ”
ﭼﻘﺪﺭ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺷﺪ ، ﺍﮔﺮ ﻧﻘﻄﻪ ﺍﺵ ﺑﺎﻻ ﺑﻮﺩ
بدون اینکه بخوای به زور بهش حالی کنی . . .